Enlightenment

روشن‌شدگی

روشن‌شدگی

طبقه بندی موضوعی

آیا ما در گزینش باورهایمان آزادیم؟ (ترگویه)

پنجشنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۴، ۱۱:۳۰ ق.ظ

آنچه پیش روی شماست، تلاشی است برای بازگرداندن نوشته‌ای از زبان انگلیسی به فارسی درباره‌ی اخلاق باور از الکساندر داگلاس، استاد فلسفه در دانشگاه لندن. نشانی نوشته اصلی که در پایگاه اینترتنی انتشارات دانشگاه آکسفورد منتشر شده است، در پایان این ترگویه آمده است. این ترگویه در سایت «دین آنلاین» در تاریخ دوشنبه، 30 شهریور 1394 نیز منتشر شده است.
 

آیا ما در گزینش باورهایمان آزادیم؟

دکارت ذهن را به دو قوه تفکیک مى‌کند: ادراک و اختیار. قوه‌ى ادراک، داده‌ها را از جهانِ پیرامون گرد مى‌آورد و آنگاه باورهاىِ ممکنی که با داده‌هاى گردآورى شده همخوانی دارند را در برابر ذهن قرار می‌دهد؛ سپس قوه‌ی اختیار یکی را برمی‌گزیند. ما آدمیان می‌توانیم که به سود یا زیانِ چرایی برگزیدن یک باور شواهدی ارائه کنیم، با این حال، گزینش نهایی آن چه به آن باور خواهیم یافت ناگریز در حیطه‌ی اختیار ما خواهد بود. 

اعتقاد به این ساز و کارِ ذهنی، پرسشى را درباره‌ى «اخلاق باور»، که خود عنوان مقاله‌اى از ریاضى‌دانى به نام «ویلیام کلیفورد»[1] بوده است، به میان مى‌آورد. کلیفورد در مقاله‌اش استدلال نموده است که: "همیشه، در هر جا و براى هر شخصى این امر نادرست است که بدون شواهد کافى به چیزى باور داشته باشد." اگر این‌گونه فرض کنیم که آنچه انسان‌ها به آن باور دارند را خود برمى‌گزینند، آن‌گاه مى‌توانستیم بپرسیم که: "پذیرش باورهاى خاصى از سوى هر شخصى در چه حالتى درست اخلاقى یا نادرست اخلاقى است؟" هرچند که نظریه‌ى کلیفورد در این باب توسط «ویلیام جیمز»[2] به محک نقد گذاشته شد، اما او هیچ‌گاه پیش‌فرض اساسى کلیفورد یعنى اینکه "ما در گزینش باورهایمان مختار هستیم" را به چالش نکشید. بعضى از فیلسوفان تاثیر این پیش‌فرض را به منتها درجه‌ى ممکن رساندند، چنانچه ژان‌پل سارتر[3] تا آن جا پیش رفت که ابراز داشت که همواره فقط و فقط خودِ ما هستیم که باید به خاطر رنج‌هایمان ملامت شویم، زیرا حتى اگر شواهد به طور کافى نشان دهند که ما در شرایط نگون‌بختانه‌اى قرار داریم، اما همچنان این خود ما هستیم که انتخاب مى‌کنیم که بپذیریم شرایط ما واقعاً این‌گونه است.

اما آیا اخلاق باور بر پایه‌ى پیش‌فرض نادرستى بنا نشده است؟ اسپینوزا، آن‌گونه که «اِدوین کِرلى»[4] به ما درباره‌ی عقیده‌ی او در این زمینه می‌گوید، نمی‌توانسته است که با پیش‌فرض به کار رفته در مقاله‌ی «اخلاق باور» موافق باشد. اسپینوزا در این مورد نظری بر خلاف روان‌شناسىِ دکارتى، که مبتنى بر دو قوه‌ی ادراک و اختیار است، داشته است. اسپینوزا استدلال نموده است که دو قوه‌ی ادراک و اختیار با هم متحدند و در واقع یک قوه هستند. به محض اینکه ادراک، داده‌هاى خود را از جهان گرد مى‌آورد، ذهنِ آدمی توسط آن داده‌ها و در راستاى پذیرفتن باوری خاص شکل مى‌گیرد. ممکن است ما بیاندیشیم که این خود ما هستیم که انتخاب مى‌نماییم که چه چیزى را باور کنیم، اما اسپینوزا ادعا مى‌نماید که این اندیشه چیزی نیست جز تصورى که نشأت گرفته از جهل ما نسبت به ساز و کار ایجاد باور در ذهن است. همانند آنچه اسپینوزا در آثار ابتدایى‌اش ذهن را یک «ماشینِ روحى» نامیده است؛ ذهن انسان در یک فرآیند ناخودآگاه و خودکار، بر اساس داده‌هایى که دریافت مى‌کند باورها را مى‌سازد. البته ما خود را در انتخاب باورهایمان مختار مى‌پنداریم زیرا نمى‌توانیم آگاهانه متوجه تمامى دریافت‌هایى بشویم که آن‌ها تفکرات ما را جهت‌دهى مى‌کنند.

بر طبق این تبیین از ساز و کار ایجاد باور در ذهن مى‌توان پرسید که آیا رواست که ما دیگران را تنها به خاطر اختلاف نظری که با باورهاى ما دارند مورد تمسخر قرار دهیم؟ یا از آنان متنفر باشیم؟ یا از آن ها خشمگین شویم؟ یا آنان را بى اهمیت و خُرد بشماریم؟

تصویر و تبیین متفاوتى که اسپینوزا به دست مى‌دهد نتایج بسیارى به دنبال دارد. از جمله اینکه نمى‌توان با دیگرانى که نقطه نظرهاى متضادى با ما دارند مخالفت ورزید تنها به این بهانه که آن‌ها خود آگاهانه انتخاب نموده‌اند که به داده‌هایى که  میان ما و آن‌ها یکسان است پاسخى متفاوت بدهند. بلکه باید این گونه گفت که: "چون باور‌های متفاوتی پدید آمده است پس مى‌باید تفاوتى در دسترسى دیگران به آن داده‌ها وجود داشته باشد." هنگامى که دیگران با نظر ما مخالفت مى‌کنند، این کار هیچ فایده‌اى ندارد که ما از آن بخواهیم "با واقعیت رو به رو شوند." مشکل این نیست که آن ها از روبه‌رو شدن با واقعیت امتناع کرده‌اند، بلکه آن‌ها با همان واقعیتى که ما روبه‌رو شده‌ایم یا دست کم به همان نحوى که ما با آن برخورد کرده‌ایم، مواجهه نگشته‌اند.

به طریقى مشابه، ارزش‌داورى‌هاى ما، چه آنها که صدق و کذب بَردار هستند و چه آن‌ها که نیستند، تابع مستقیمى از تاثیراتى هستند که ما از محیط بیرون مى‌پذیریم. مواجهه شدن با یک پدیده، با همان قطعیتى که مى‌توان از نتیجه‌ى فعل‌و‌انفعالات شیمیایى انتظار داشت، مجموعه‌اى از ارزش‌داورى‌ها را در ما ایجاد مى‌نماید. بنابراین، اینکه ارزش‌داورى‌هاى شخص دیگرى را فاسد یا بر‌خطا بدانیم معنادار نخواهد بود. زیرا ارزش‌داورى‌هاى هر فردى با توجه به تاثیرى که از بیرون پذیرفته است با آنچه او با آن روبه‌رو گشته است متناسب خواهدبود. اگر خواهان آن هستیم که ارزش‌هاى آن شخص دگرگون شوند باید او را در معرض تاثیرات و مشاهدات متفاوتى قرار دهیم. بنابراین، این نظریه که اسپینوزا در آن مدعى شده است که ادراک و اختیار متحد و یکسان هستند، به ما مى‌آموزد که: "از هیچ کس متنفر مباش! هیچ کس را بى اهمیت و خُرد نشمار! هیچ کس را مورد تمسخر قرار مده! از هیچ کس خشمگین مشو! و به هیچ کس حسادت مورز!"

این نظریه در زمانه‌ى اسپینوزا، که هنگامه‌ى برخورد و تضاد میان ادیان بوده است، حائز اهمیت بسیاری بود. مردم در آن زمان اعتقادات یکدیگر را نفى مى‌کردند در حالیکه به اعتقاد اسپینوزا آن‌ها مى‌بایست براى فهم فرآیندى که باعث ایجاد این تفاوت‌ها شده است تلاش مى‌کردند. نمى‌توان براى تغییر باورهایى که نتیجه‌ى فرآیندى هستند که از اختیار فرد خارج است  او را سرزنش کرد. به همین دلیل، «برهان شرط‌بندی پاسکال»[5] نیز بر پایه‌ى برداشتِ نادرستى از ذهن بنا نهاده شده است. حتى خداوند هم نمى‌تواند با تبشیر به پاداش و انذار از کیفر، «باورهاى» ما را تغییر دهد زیرا این کار همانند آن است که به کسى پولى پرداخت کنى و از او بخواهى تا عطسه نکند.

پس از برگزاری انتخابات، همانند آنچه ما به تازگى در انگلستان داشتیم، من اغلب اوقات خود را در حال اندیشیدن به تبیین‌هاى متفاوت و متضادى که دکارت و اسپینوزا از ذهن ارائه کرده‌اند مى‌بینم. آیا می‌توان کسی را یافت که حتى هنگامى که دقیقاً با همان واقعیاتى روبه‌رو مى‌شود که من روبه‌رو شده‌ام، نظر و باورى خلاف نظر من داشته باشد؟ آیا او جهان دیگرى را ادراک مى‌کند؟ یا دیگران انتخاب مى کنند تا به چیز دیگرى درباره‌ى جهان باور پیدا کنند که هم من و هم آن‌ها با وضوح یکسانى آن را از جهان پیرامون در مى‌یابیم؟ آیا رواست که کسى را به این دلیل که عقاید متفاوتى با ما دارد مورد تمسخر قرار دهیم؟ از او متنفر باشیم؟ از او خشمگین شویم؟ و او را بى اهمیت و خُرد بشماریم؟ یا اینکه این وظیفه بر دوش ما خواهد بود که دریابیم آن‌ها ملتفت چه چیزى نشده‌اند و آنگاه ما آن چیز را به آنان نشان دهیم؟

پاسخ دادن به این پرسش به میزان قدرتمندى استدلال اسپینوزا بر علیه موضع کانت بستگی دارد. بررسى نقادانه‌ى من از این دو استدلال براى خودم بسیار سودمند بوده است. ولی ما با دو بزرگ‌مرد فلسفه روبه‌رو هستیم و هنوز بسیارى چیزها هست که از سوى هر یک از این دو عقیده باید به میان آید و گفته شود.

 

نویسنده‌ی این مقاله، الکساندر داگلاس، استاد فلسفه در کالج هیثروپ[6] در دانشگاه لندن است. او مؤلف کتاب «اسپینوزا و دکارتیزم هلندی»[7] و شمارى از مقالات فلسفى است. او همچنین در وبلاگ[8] خود به طور پیوسته مقالاتی درباره‌ی موضوعات فلسفى و اقتصادى می‌نویسد.

http://blog.oup.com/2015/05/spinoza-ethics-of-belief

http://dinonline.com/doc/article/fa/5552



[1] William Clifford

[2] William James

[3] Jean-Paul Sartre

[4] Edwin Curley

[5] Pascal’s Wager

[6] Heythrop College

[7] Spinoza and Dutch Cartesianism

[8] Origin of Specious

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">